برای تو و خویش
چشمانی آرزو میکنم
که چراغها و نشانه ها را
در ظلماتمان
ببیند...
گوشی که صداها و شناسه ها را
در بیهوشیمان بشنود
برای تو و خویش ، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم...
مارگوت بیکل - احمد شاملو